علي كوچولوعلي كوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

جوجه طلبه

اولين واژه كه آمد به پديد( فاطمه )بود

صحبتهاي حاج آقا راشد رو گوش ميدادم برام جالب بود نخواستم تنها خوري كرده باشم: ميگفتن خونه  مثل مسجد يه مكان مقدسه؛وقتي مسجد به واسطه اي نجس ميشه تا تطهير نشه كسي نمي تونه توش نماز بخونه؛ وقتي كسي توخونه حرف ركيك وزشت ميزنه؛دست درازي ميكنه به بچه اش به همسرش ؛پرخاش ميكنه هواي خونه وفضاشو نجس ميكنه؛ وبايد اون خونه تطهير بشه با خوش رويي با عذر خواهي با گذشت با توبه... اين چند جملشون برام خيلي جذاب بود... تمام اعمال ما حتي حرفهامون روي كائنات تاثير ميذارن؛حالا چطور بد اخلاقي وبد زباني مون روي بچه هاي معصوم وپاكمون بي تاثير باشه... آيا خونه اي كه مدام هوا و در وديوار ش با اهانت وبي حرمتي و شتم نجس ميشه مي تونه جايي براي انسان سازي ...
31 فروردين 1393

سه جرعه تير...

پيامكي كه برايم آمد : رسول خدا (ص): هركس به فرزند خردسال خود جرعه اي آب بنوشاند؛ خداوند به پاداش او در روز قيامت هفتاد جرعه از آب كوثر به او مي نوشاند. با خودميگويم: سال شصت ويك هجري حتي يك نفر هم ميان آن انبوه لشگر اين حديث را بياد نداشت يا نشنيده بود؛ يا به خاطر بغض صاحب حوض كوثر نشنيده اش گرفتند. ---------------------------------------------------- يادم باشد از اين پس براي شادي دل رباب آبت دهم وثوابش را نثار روحش كنم... منبع:كنز العمال/ج16/ص443    
28 فروردين 1393

قهر كار بچه هاست!

اينو ديگه كجاي دلم بزارم؟؟؟ قـهرم بلده!!! وقتي چيزي مطابق ميلش پيش نره ودر هرصورت به مرادش نرسه؛ گريه ميكنه و تند تند چاردست وپا ازمنطقه دور ميشه ويه چرخ دور خودش ميزنه وبرمي گرده؛ يا اينكه سرشو ميذاره زمين وگريه ميكنه؛مدل ديگش اينكه خودشو جمع ميكنه مثل يه حالت قوز ... -------------------------------------------------------- كارهايي رو كه مي دونه ما بهش حساسيم رو ياد گرفته وقتي ميخواد اونا رو مرتكب بشه مثل خوردن مهر يا بالا رفتن از بلندي؛ قبلش يه نگاه مرموزي بهمون مياندازه وميخنده وبه سرعت ميره كه عملياتيشون كنه هرچي ما بيشتر بگيم جيزه ونكن اون بيشتر ميخنده وانجام ميده...اينكه تازگيا بهش بي توجهي ميكنيم اونم كمتر كار خطر ناك ميكنه....
27 فروردين 1393

از كرامات ننه علي

     وقتي ننه علي جوگير ميشود ... براي پسرك حريره بادام وسوپ بار ميگذارد... براي خواهر درس خوانش  نوشيدني مورد علاقه اش «شير انبه »درست ميكند؛ خواهر درس خوان با بي ميلي شيرانبه  راسرميكشد و «بدمزه است وترش تحويلش ميدهد » وذوقش را با خاك يكسان ميكند... حريره بادام را مز مزه ميكند وحالش از مزه ترش وشيرينش بهم ميخورد... سراغ يخچال كه ميرود دسته گل آب داده اش را در ميابد !!! دوووغ... بقيه ماجراهم چيزيست در مايه هاي بـــــــــــوق...
26 فروردين 1393

روشنگرانه

اين عكس صرفا جهت روشن گري اذهان دوستان عزيز در مورد پست دندون به سبك زيزي گولويي پيوست ميشود البته دندان پنجم وششم علي آقاهم رويت شده كه به زودي لبخند دلبندمان را از اين تابه تايي در مي آورد اينجــــــــا ...
25 فروردين 1393

جنگ اول به زصلح آخر

از ذوقي كه از ديدن توپ ميكني ودرخشش چشمات؛از اينكه با اين راه رفتن نصفه ونيمه هر جا ميبينيش دنبالش ميري ومي ايستي و پا تو بلند ميكني و شـــــــــوت...وبعد هم تلپي مي خوري زمين وكلي مي خندي ؛بايد اين طور نتيجه گرفت كه در روز هاي نه چندان دور خانه ماهم سنگر بندي خواهد شد ... سنگر خانوم ها(ننه علي ودخترا...) سنگر آقايان(ابوعلي وپسرا...) خانوما:بزن اون كانال سريال داره... آقايون:بذار اون كانال فوتباله... واز همين حالا بايد بدوني مامان جان كه برنده مشخصه كه خانوما هستن ----------------------------------- بيرون كه ميريم ؛نزديك خانه كه ميشيم با انگشت به در خانه اشاره ميكنه كه يعني بايد داخل اين خانه شيم؛ يه همچين پسر دانشمندي داريم م...
25 فروردين 1393

كالري سوزان

به نظر شما اگه يه مامان بنده خدايي تمام خلاقيت ها واستعدادها وظرفيت دروني خودشو به كارببنده تا به پسركوچولوش غذا بده و با هرقاشقي كه مي خوره يه نفس راحت از اعماق درونش بكشه (يعني در اين حد توآمپاس باشه)بعد اين پسر كوچولو ي مامان بنده خدا از در وديوار راست بالا بره؛ حتي از پله هاي طبقه زير همكف يك ساختمان چهار طبقه تا خود پشت بام!!! اونم يه  نفس ؛بعد رو پشت بام يه دورم بزنه ودوباره اين مسيروو برگرده ودر تمام اين مدت فتح الفتوحش پدر بزرگ عزيزشم همراهيش كنه، بايد دقيقا چي كار كنه وبه كجا پناه ببره؟؟ اين مامان بنده خدا خودشو هلاك ميكنه تا سير؛سير به وزن پسر كوچولو اضافه كنه بعد پسر كوچولو و بابا بزرگش در عرض جيك ثانيه شصتاد كيلو كالري مي...
24 فروردين 1393

وفا؛ مذهب ام البنين است

هميشه از شما مدد گرفتم براي اينكه بتوانم سرباز راه تربيت كنم ؛سربازي با ادب ؛با وفا؛ تسليم؛ دلير وشجاع... بانوي غريب بقيع  ؛مادرِ پدر فضيلت ها... بانوي ادب... بانوي حيا... تمام مادران را مادرانه دعا بفرماييد. ------------------------------------------------------ هديه به روح ملكوتي مادر سقاي آب وادب پنج صلوات ممنونم از تو مادر، من را تو پروراندي شهد وفا و غيرت، بر جان من چشاندي من اين همه ادب را، درس از شما گرفتم من از صفاي روحت، روحِ وفا گرفتم از زحمت تو مادر، شد حالِ من خدايي با شورِ تو ابالفضل، گرديده كربلايي (حسن فطرس) ...
23 فروردين 1393

نوپايان

وقتي نوپاي عزيز ما مي خواهد قبل از آموختن راه رفتن ؛دويدن را بياموزد؛اين مي شود كه تعداد قدم هايش از 10 قدم تجاوز نمي كند... چنان با شتاب راه ميرود كه سريعا نقش زمين ميشود... به قول عمه كوچيكه اونهم به سبك «اوس موسايي»* شكل خواب گردها(بلا نسبت)دست ها يش را ميگيرد وتند تند راه ميرود. -آخ كه چه قندي در دلمان آب مي شودوقتي جلوي چشممان راه ميروي؛جالب تر اين كه خودت بيشتر از همه ذوق ميكني ؛   ---------------------------------------------  -باز هم كم داريمت آقاي پدر آنهم در اين روزهاي شيرين نوپايي پسركمان... * پايتخت سه ...
23 فروردين 1393

سير تا پياز اين روزهايت

گفته بودم كه به آب ميگي آب! شكلشو ميشناسي وهر وقت از خوردن قطره آهن وويتامين امتناع ميكني  وتا ميبينيشون ؛الفرار...مامان يه ليوان آب مياره دركنار قطره ها ،وقتي آبو ميبيني ودهنتو باز ميكني به جاي آب قطره ميريزه تو دهنت؟؟؟!!! گفته بودم كه به غذا ميگي «اَم»! هروقت ميبيني ما چاي ميخوريم يا چيزي كه اصلا نه به سنت مربوطه ونه خاصيتي برات داره  با يه قيافه مظلومانه مياي كنارمونو هي اَم اَم ميكني ودل مارو كباب ميكني و اَم مربوطه رو كوفتمون... گفته بودم كه به تخمه علاقه بسيار وافري داري وما حسرت به دلمون مونده يه بار با خيال راحت تخمه بشكونيم و همش نگران خورده شدن پوسته تخمه ها توسط حضرت عالي نباشيم... گفته بودم كه به ع...
20 فروردين 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجه طلبه می باشد